هم‌قافیه با باران

یا رب تو بِکَن ریشه ی این ظلم و ستم را
پیش از همه آن خائنِ مُزدورِ حرم را

یک بارِ دگر فتنه ی عـُمّـــــالِ سعودی 
انداخته بر دامنِ  ما شعله ی غم را

این بوالـهـوسان را تو زِ این خانه برون کن
وا کن  بَرِ ما باز  تو  ابوابِ  کرم را

یاران همه عریان ، همه افتاده به صحرا
آتش زده احوالِ  عزیزان  جگرم را

 یک سو پدری مانده و دیگر پسری نیست
آن راحتِ جان کرده روان اشکِ  قلم را

میگفت من هرگز نروم از دلِ صحرا
پیدا نکنم تا که دمی گل پسرم را

بر کعبه ی ذی مرتبه آن بیتِ الهی 
دلخوش به همینم که زند یار عَلم را

آقا تو بیا ما همه یارانِ شمائیم 
داری به خدا جمله دلیرانِ عجم را

در پیشِ قدم های تو من میکنم آقا
قربانیِ تان جمله ی مادر پدرم را 

همواره (بداغی) شده شرمنده ز رویت 
آقا ز کرم وا بنما بال و پرم را


سیروس بداغی
۹۴/۰۷/۰۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران